کد مطلب:25989
شنبه 1 فروردين 1394
آمار بازدید:23
با توجه به اين كه حضرت موسي و هارونهر دو معصوم هستند، چرا حضرت هارونغ هنگام بازگشت حضرت موسيغ مورد بازخواست قرار گرفت؟
داستان برخورد حضرت موسيغ با برادرش هارونغ در دو جاي قرآن آمده است: 1. وَلَمَّا رَجَعَ مُوسَيََّ إِلَيَ قَوْمِهِي غَضْبَـَنَ أَسِفًا قَالَ بِئْسَمَا خَلَفْتُمُونِي مِنبَعْدِيَّ أَعَجِلْتُمْ أَمْرَ رَبِّكُمْ وَأَلْقَي الأَْ لْوَاحَ وَأَخَذَ بِرَأْسِ أَخِيهِ يَجُرُّهُوَّ إِلَيْهِ قَالَ ابْنَ أُمَّ إِنَّ الْقَوْمَ اسْتَضْعَفُونِي وَكَادُواْ يَقْتُلُونَنِي فَلاَتُشْمِتْ بِيَ الأَْ عْدَآءَ وَلاَتَجْعَلْنِي مَعَ الْقَوْمِ الظَّـَـلِمِينَ ;(اعراف،150) و هنگامي كه موسي خشمگين و اندوهناك، به سوي قوم خويش بازگشت، گفت: پس از من بد جانشيناني براي من بوديد، آيا در مورد فرمان پروردگارتان ]و تمديد مدت ميعاد او[ عجله نموديد ]و زود قضاوت كرديد[؟! سپس الواح ]تورات[ را افكند و سر برادر خود را ]با عصبانيت[ گرفت و به سوي خود كشيد; او گفت: فرزند مادرم! اين گروه مرا ]در فشار گذاردند و[ ناتوان كردند و نزديك بود مرا بكشند، پس كاري نكن كه دشمنان مرا شماتت كنند و مرا با گروه ستمكاران قرار مده. 2. قَالَ يَـَهَـَرُونُ مَا مَنَعَكَ إِذْ رَأَيْتَهُمْ ضَلُّوَّاْ # أَلآتَتَّبِعَنِ أَفَعَصَيْتَ أَمْرِي # قَالَ يَبْنَؤُمَّ لاَتَأْخُذْ بِلِحْيَتِي وَ لاَبِرَأْسِيَّ إِنِّي خَشِيتُ أَن تَقُولَ فَرَّقْتَ بَيْنَ بَنِيَّ إِسْرَ ََّءِيلَ وَ لَمْ تَرْقُبْ قَوْلِي ;(طه،92ـ94) ]موسي[ گفت: اي هارون! چرا هنگامي كه ديدي آنها گمراه شدند، از من پيروي نكردي ]و همراه من نشدي[، آيا فرمان مرا عصيان نمودي؟! ]هارون[ گفت: اي فرزند مادرم! ريش و سرِ مرا مگير، من ترسيدم بگويي تو ميان بني اسرائيل تفرقه انداختي و سفارش مرا به كار نبستي.
پرسش اصلي در اين قضيه به توجيه رفتار حضرت موسيغ مربوط ميباشد كه چرا چنين برخورد تندي را با برادرش انجام داد و البته اين نكته را بايد تذكر دهيم كه لحن آيات اين جا به نوعي تاييد رفتار و خشم حضرت موسيغ ميباشد، گويي خداوند او را به خاطر چنين رفتاري ميستايد، اگر اين كار ناپسند بود بر اساس فرهنگ قرآني بايد عتاب خداوند نيز بيان ميشد، چنان چه در مورد دعاي ابراهيمغ براي آزر، درخواست نوحغبراي نجات فرزندش و يا جدا شدن يونسغ از قوم خود، چنين است.
در پاسخ به پرسش فوق چند نكته را ميتوان بيان كرد:
1. بر پاية روايتي از حضرت امام صادق، راوي از ايشان ميپرسد كه چرا حضرت موسيغ ريش و سرِ هارون را گرفت، در حالي كه او در گوسالهپرستي بني اسرائيل دخالتي نداشت ]و تلاش خود را براي جلوگيري از اين امر كرده بود[؟ امامفرمودند: علت اين بود كه موسي گفت: تو چرا از آنها جدا نشدي و نزد من نيامدي؟ و اگر چنين ميشد عذاب بر آنها نازل ميشد: ما منعك الا تتبعني اذا رأيتهم ضلوا...(علل الشرايع، شيخ صدوق، مكتبة الداوري، قم، بيتا، ج 1، ص 68.)
2. ممكن است گفته شود موسي از بي گناهي برادرش مطلع بوده، اما براي نشان دادن بزرگي گناه و برائت برادرش لازم بوده كه دادگاهي تشكيل دهد و كسي را كه مسئوليت رهبري بنياسرائيل را داشته، مورد بازجويي قرار دهد. اين واكنش تندِ موسي، از يك سو نشان دهندة حال دروني، التهاب و ناراحتي شديد او از انحراف و بتپرستي بني اسرائيل بوده، از سوي ديگروسيلة مؤثري براي هشدار به بنياسرائيل و توجه آنان به زشتي فوق العاده عملشان ميباشد; بنابراين، اگر در مواقع عادي، انداختن لوحهاي تورات و حمله به سوي برادر، كار صميمي به نظر نميرسد; با توجه به اين كه اينجا، بدون اين عكسالعمل شديد و واكنش پرهيجان، بني اسرائيل توانِ دركِ زشتي عمل و عمق اشتباهشان را نداشتند; اين كار نه تنها نكوهيده نبوده، بلكه لازم و واجب نيز بوده است. اين واكنش و اظهار خشم شديد، اثر تربيتي فوقالعادهاي در بنياسرائيل گذاشت، در حاليكه اگر ميخواست با كلمات نرم و ملايم، مردم را اندرز دهد، شايد كمتر سخنان او را ميپذيرفتند; همچنين يكي از روشهاي تربيتي، مورد خطاب قرار دادن نزديكان است، در حالي كه عتاب اصلي، متوجّه اشخاصي است كه نسبت دوري دارند و خطا از آنان سر زده است.(با توجه به مجموع نظريات از تفسير نمونه (ذيل آية 150 اعراف و مجمع البيان (ذيل همين آيه به نقل از شيخ مفيد) و نظر شيخ صدوق پس از نقل روايت مربوط به جواب نخست در علل الشرايع.)
مطالب این بخش جمع آوری شده از مراکز و مؤسسات مختلف پاسخگویی می باشد و بعضا ممکن است با دیدگاه و نظرات این مؤسسه (تحقیقاتی حضرت ولی عصر (عج)) یکسان نباشد.
و طبیعتا مسئولیت پاسخ هایی ارائه شده با مراکز پاسخ دهنده می باشد.